همه ما همجنسگرایان با کارتون ها و قصه هایی بزرگ شدیم که هیچ وقت آدمهای همجنسگرا رو به تصویر نکشیدند.
همیشه یک شاهدخت بود که به دنبال یک شاهزاده سوار براسب سفید می گشت.
همیشه یک مرد بود که زنی رو نجات می داد.
همیشه یک مرد وزن بودند که عاشق هم می شدند و هم را می بوسیدند
اما جای عشق دو همجنس به یکدیگر خیلی خالی بود
حالا که به اون دوران فکر می کنم می فهمم که چرا در کودکی ام هیچ وقت از پایان کارتون ها و قصه ها خوشم نمی آمد.دلم بهم می گفت که یک پایان دیگر هم می تواند وجود داشته باشه اما من هیچ تصوری از همجنسگرایی نداشتم و تصور بوسیدن دو همجنس به ذهنم هم نرسید
اما همیشه در کارتون ها و قصه ها به دنبال چیزی خاص می گشتم.چیزی که مثل بقیه نباشد.چیزی که مدل عشق ورزیدن جدیدی را نشانم دهد
No comments:
Post a Comment