.

.

Wednesday, January 22, 2014

توی کشورم ایران ،من همجنسگرا این حق رو دارم و می‌تونم که چند تا زن عقدی و بی‌ هیچ محدودیتی زن صیغه‌ای بگیرم و به همه شون هم یاد آوری کنم که حق طلاق فقط دست منه ،می‌تونم یک زن محکوم شده‌ و زانیه رو با میل و رغبت قلبی سنگسار کنم ،می‌تونم نصف دیگه حق ارثیه زنی‌ رو بدون هیچ رحم و مروتی بهش ندم ،می‌تونم از دختر بچه‌ای که به فرزندی قبول و بزرگش کردم صراحتاً و بی‌ هیچ رودر بایستی تقاضای ازدواج کنم ،می‌تونم به زن شوهردار اسیر یا غنیمت جنگی شده ای به راحتی‌ محرم بشم ،می‌تونم حلا‌ل بدونم خون زنی‌ رو که مرتده و از دین والدینش با علم و اطمینان قلبی برگشته ،و با همه اینها باز هم یک فرد کاملا طبیعی و متدین محسوب میشم ولی‌ اگه فقط و فقط به یک مرد که همجنس خودمه علاقه نشون بدم ،اونوقته که بهم برچسب غیر طبیعی و مفسد اجتماعی ،کافر و ملعون میزنن.

Tuesday, January 21, 2014

Gay Russian man seeks refugee status in Vancouver


Gay Russian man seeks refugee status in Vancouver



As Russia and the fall outs of its new anti-gay law top the headlines in LGBT news, CBC is now reporting on a homosexual Russian citizen’s claim for asylum in Canada. Maxim Zhuravlev, an interpreter who left Russia two months ago and is now staying in a Vancouver homeless shelter, has already filed for asylum due to fear of persecution based on sexual orientation in Russia.
His case might be one of the first ones to start a trend. Rob Hughes, an attorney that deals with same-sex immigration cases has accepted Zhuravlev’s case. Hughes says that Zhuravlev’s case is the first of the kind that he has handled since the 1990s. Mentioning Zhuravlev and another Russian national gay activist from whose plan to leave the country he heard two weeks ago, Hughes thinks “It’s kind of odd that I would get two within such a short space of time that are not connected with each other in any way. I see this as the beginning of what may be a bigger trend.”

بر دل سنگ زمین، جای من است ! ...؟؟




آری، تو راست می گویی، آسمان مال من است...

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است...


اما سهراب

 تو قضاوت کن...


بر دل سنگ زمین، جای من است ! ...؟؟


من نمی دانم که چرا این مردم


دانه های دلشان پیدا نیست....


صبر کن ای سهراب... 


قایقت جا دارد ؟! ...


من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم


.....

Sunday, January 19, 2014

یک برسی دانشگاهی در *تورنتو* ،نشون داده که مردان همجنسگرایی که از نظر سکچوالیته نسبت به خودشون ،احساسی نامطلوب و نا خوشایند داشته باشن و یا به عبارتی دیگه ،دارای احساس حقارت و خود کم بینی باشن ،انجام رفتارهای جنسی پر خطر ،افراطی و غیر ایمن در اونها بیشتر دیده میشه.

این برسی نشون میده که مردان همجنسگرای جوان ،سفید پوست و از طبقه اجتماعی متوسط ،توان بیشتری برای نشون دادن رضایت و قبول مطلوبیت جنسی دارن و برعکس ،مردان همجنسگرایی که در سنین بالای 40 سال و یا از اقلیتهای نژادی هستن ،احساس رضایتمندی جنسی نسبت به خود در اونها کمتر دیده میشه.
واضحه که وقتی یک همجنسگرای مرد نمیتونه چنین رضایتمندی جنسی نسبت به خودش داشته یاشه ،مخصوصا اگه مورد انگ زدگی و یا طرد شدن از طرف سایر هم کیشان خودش هم قرار بگیره ،برای اون فرد احتمال این امر وجود داره که برای انجام روایط جنسی پر خطر و فاقد هر گونه ایمن سازی و نیز رفتارهای سکچوال افراطی ،بویژه در زمانی که شریک جنسی وی مطلوبتر و مناسبتر از خودش هست ،دیده بشه و از طرفی دیگه ،این افراد زمینه بسیار مساعدی هم برای گرایش به افسردگی ،اضطراب و سوء مصرف مواد الکلی از خودشون نشون خواهند داد.
خدایا ،یه مداد سیاه برام بفرست ،یه مداد سیاه پر رنگ که بتونم این صورتم رو درست و حسابی‌ خط خطی‌ ایش کنم تا دیگه مجبور نشم خودمو واسه اون جرمی‌ که بهش میگن *همجنسگرایی* ،توی یه قفس پنهون کاری ،زندونی کنم.
doooaa 5 khoob
یه مداد پاک کن سفید رنگ هم بهم بده خدا واسه محو این صدام ،تا وقتی‌ توی محل کار یا تحصیل میخوام جلوی یه جمعی حرفی‌ بزنم ،به یه بهونهً‌ای منو دنبال نخود سیاه نفرستن و زیر زیرکی بهم نخندن.
خدایا ،اگه میتونی‌ یه بیلچه برام بفرست ،شاید که بتونم باهاش همه اون غرایزی رو که مادرزادی بهم به ارث رسیده ،از ریشه در بیارم تا بتونم به قول این آدما و هم وطنای متمدن دور و برم ،راحت و آسوده تر برم به بهشت.
یه قیچی تیز و گنده هم بی‌ زحمت کنارش بزار خدا تا بتونم تار و پود هر فکر و اندیشه ای که واسم درد سر پیش می‌آره ،هر روز و شب و مرتب و با خیال راحت ،قیچی و سانسور کنم.
آخ که نمی‌دونی خدایا ،چقدر دلم یه صابون و برس درست و حسابی‌ میخواد که بشه باهاشون ،همه قشر و لابلای شیارای مغزمو چند باری ،خوب و تر تمیز شسته شو بدم ،که دیگه هرچی‌ آرمان و ایده‌آل پرستی‌ از یادش بره و دو دستی‌ بچسبه به همین واقع بینی‌ که همه ازش توقع دارن.
dooaaa 4 khoob
خدایا ،ضربدر که میدونی‌ چیه؟ ،از همونایی که جلوی یه دونه از اون چهار تا جواب سوالای تستی می‌زنیم ،آره ،یه ضربدر پت و پهن هم میخوام تا روی دهنم بذارم و درست و حسابی‌ خناق بگیرم. چه میدونم ،شایدم اینجوری داد و فریادام بی‌ صداتر ،به نظر دیگرون بیاد.
راستی‌ ،یه صدا خفه کن هم میخوام خدایا که بشه اون وقتایی که واسه عشق و دوست داشتن یکی‌ از هم جنسای خودم ،بهم برچسب *همجنس باز و بچه …ونی‌ * میزنن ،همه بغض آمو توی گلو ،یک دفعه و یک جا خفه خون کنم.
کاش خدایا میشد ازت بخوام که یه کم حق و حقوق هم از اون بالا واسم بفرستی‌ این پایین که بتونم آسیابش کنم و توی یه نمک دون بریزمش و موقع شام و نهار ،روی غذاهام بپاشم که بتونم اینجوری حداقل قبل از دیگرون حق و حقوقم رو با خیال راحت بخورم؟ 
dooaaaaaaaaaa3
اگه بنده نوازی کنی‌ و باهاش یه پلاکارد هم بفرستی‌ و روش با دست خط خودت نوشته باشی‌ ؛ *من یک انسانم* ،که بشه راحت به گردن آویزونش کنم و هروقت که این برادرای دینی ،واسه ارشاد و نهی از منکرات ،جلوم سبز میشن و فحش و تحقیر تحویلم میدم ،نشونشون بدم خیلی‌ ازت ممنون میشم.
آمین خدایی ،که واسه همه آدمهایی که خلق میکنی‌ ،ربّ العالمینی.

Friday, January 17, 2014

Repression, homophobia and transgender policies in Iran

Because of Islam’s many sects and a lack of centralized religious authority, there is no one opinion on the status and rights of LGBT peoples.The International Lesbian and Gay Association (ILGA) notes that of the seven countries that currently have the death penalty for homosexuality, all are Muslim or predominantly Muslim states. In Saudi Arabia, governed by Shari’ah law, sentencing decisions for the crime of homosexuality vary, including a 2010 sentencing of a man to 500 lashes and five years in jail for having sex with another man.Another example is Iran, where homosexual intercourse is punishable by death for men and by lashings for women. Not all citizens of an Islamic Republic charged with the crimes of lavat (sodomy) and mosahegheh (lesbian sex acts) will face the death penalty. Whether the sex was consensual, and whether parties involved were minors or adults, is rarely if ever taken into account.
Silencing and repression in Iran 
Consider the case of Hamoud Asgari and Ayaz Marhoni.Hastily convicted and executed by hanging in a public square for the rape of a 13-year-old boy, Asgari and Marhoni were listed in court documents as being sixteen and eighteen-years old respectively — yet many international organizations in and outside of Iran vociferously condemned their execution arguing the boys were in fact younger and the sex had been consensual and not rape. This is just one example of Iran’s history of silencing and repressing its gay population.President Ahmadinejad’s famous claim, made while speaking to American students on a visit to New York, that “Iran [doesn't] have homosexuals like you do in your country. This does not exist in our country” clearly illustrates the (mis)treatment of homosexuals in Iran.And while Iranian law criminalizes all sexual relations taking place outside the marriage, sexual minorities feel the impact most strongly.
Whether or not an individual faces the death penalty, the physical and mental persecution and social isolation remains endemic. Afraid for their life and unable to endure societal and governmental persecution, religious opprobrium and familial disapproval, many gay Iranian men are being encouraged or pressured into having sex reassignment surgeries (SRS).For these individuals, changing genders has become a way of avoiding a lifetime of fear of persecution and death.
Making SRS legal and subsidized 
Prior to the Revolution of 1979 Iran had failed to address transsexuals and their status in society. Following the Revolution, transsexuals were criminalized and lumped together with gays and lesbians.Then, in 1987, the Ayatollah Khomeini granted permission to a male to undergo SRS and to live as a woman, a fatwa which made SRS legal.
The procedure, described by one Islamic cleric as being simple as “changing wheat to flour to bread,” is justified by the Iranian government (which subsidizes some if not all the costs of surgery) on the basis that it allows gay men to classify their condition as medical instead of an unnatural “sin” going against Islamic tenets.According to the same cleric, “the Islamic community has discovered a cure for people suffering from this problem. If they want to change their gender, the path is open.”
The 1987 fatwa, coupled with a fatwa from Islam’s oldest university in Egypt, Al-Azhar, which also made SRS a legal and acceptable practice, has resulted in many gays from other Islamic states, including Saudi Arabia, Pakistan, Egypt and Malaysia, traveling to sex-change surgery capitals like Iran and Thailand for these procedures and returning to their country where their home government will readily reissue legal documents that reflect the newly-acquired gender identity.
As one recipient of SRS puts it, ”I am Iranian. I want to live here and this society tells you: you have to be either a man or a woman.”
While Iran is essentially encouraging a boom in SRS, Thailand — the original SRS capital of the world — has recently sought to clamp down on the frequency and availability of such operations by imposing a mandatory one-year wait period between the initial consult and surgery.And even though SRS are common enough to be advertised in bold print in local newspapers in places like Iran and Thailand, Canada has seen a long — and until recently — futile rallying cry to better address the lack of funding and medical coverage for individuals in need of such procedures.Presently, medical coverage for SRS’ vary province-to-province — some fully fund the surgery while others will partial or no funding.
Milestone for transgender and transsexual people in Canada 
In 2009 NDP’s Bill Siksay put forth a private member bill Bill C-389 seeking to add gender identity and expression to the Canadian Human Rights Act. Siksay hoped this would ensure fuller protection for the rights of transgender and transsexual individuals. This bill did not become law.But Canada reached a milestone on March 20.The night before this article went to press the House of Commons approved a bill that made it illegal to discriminate against transgender Canadians, signaling Canada’s step away from its history of marginalization of transgender and transsexual citizens.But for those who turn to SRS as a way out — a means to an end — the future is less clear.
While a beneficial surgery for many who seek it, according to a 2003 Swedish study sex-reassigned persons face a considerably higher risk of suicide and psychiatric morbidity than the general population.And despite Iran’s perversely innovative ‘solution’ to its ‘gay problem,’ the long-term effects of such procedures — especially when coerced — remain unclear. It may very well be that in endeavoring to ‘cure’ itself of one crisis the Islamic Republic of Iran has created another.

Saturday, January 11, 2014

حکم اعدام به بهانه اتهام توهین به پیامبر اسلام!


روح الله توانا، جوان 34 ساله مشهدی که در مهر ماه 1390 توسط نیروهای اداره اطلاعات شهر مشهد در منزلش دستگیر شده است بنا بر گزارش خبرگزاری بی بی سی به اتهام اهانت به پیامبر اسلام محکوم به اعدام گردیده است!

کافر، ظالم، پست، دغلکار، فاسق، چهارپا،... و گستاخ و زنازاده!!!
این واژه گان فحاشی و توهین آمیز در قرآن برای توصیف دگراندیشان بکار رفته است.
رجوع شود به آیات عنکبوت 47 و 49، لقمان 32، بقره 99، انفال 55 و قلم 13.

می بینید که اینگونه ادبیات فحاشی و توهین به انسان های دگراندیش از سوی پیامبر اسلام که از زبان اللهِ ذهنش در قرآن آمده جایز و درست است و کسی از پیروان اسلام و دکانداران این دین به اینگونه توهین ها ایرادی نمی گیرد حتی آنرا درست و صحیح هم میدانند!
اما اگر فردی به الله، پیامبر اسلام، قرآن و یا امامان نگاه کج بیندازد و یا آنها را به باد انتقاد و یا احیاناً توهین بگیرد، ایراد دارد، خیلی هم ایراد دارد تا جائیکه نه تنها دستگیر و زندانی خواهد شد بلکه حتی حکم اعدام و قتل او هم صادر میشود!

به نظر شما چه کسی اینجا در حال زور گفتن است الله خدای مسلمانان، دکانداران دینش و یا یک انسان دگراندیش؟
چگونه است که خالق دانا و آگاه مسلمانان به همراه پیامبرش که باید الگوی بردباری، تربیت و ادب باشند حق توهین کردن و فحاشی به دیگران را برای خود محفوظ میدارند و آن را کاری بجا و درست هم قلم داد می کنند اما همین دانایان عقل کل تحمل شنیدن چنین ادبیاتی را از سوی یک انسان دگراندیش نداشته و حکم مرگش را صادر می کنند!؟
آیا این دین اساسش بر شرافت، خِرد، منطق و صداقت استوار است؟

IRQO Joint open letter to Iranian president Rouhani

Index Number: MDE 13/058/2013
Date Published: 20 December 2013
Categories: Iran

IRQO joined Amnesty International, Human Rights Watch and IGLHRC in an open letter to President Hassan Rouhani of Iran to express their concerns about the government sanctioned systematic persecution of citizens perceived to be lesbian, gay, bisexual or transgender.
In this open letter, human rights and civil society organizations express their concern at the continuing and systematic state persecution of individuals perceived to be lesbian, gay, bisexual or transgender. For at least the past decade, the authorities have used articles of the Islamic Penal Code criminalizing consensual same-sex sexual relations, along with other laws and regulations governing dress, public conduct, online communications, public employment, and the press and publications to target individuals based on their actual or perceived sexual orientation and/or gender identity, or even based on their opinions about these issues.

Monday, January 6, 2014

احتمال حکم اعدام برای سه همجنسگرای ایرانی


سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) به تازگی اخباری دریافت کرده است که حاکی از احتمال حکم اعدام برای سه همجنسگرا و قتل یک دوجنسگرا در شهر ساری است. همکار سازمان در ساری اینچنین گزارش می دهد:
رضا، 23 ساله و علیرضا، 28 ساله با هم دوست پسر بودند و در یک آپارتمان اجاره ای کوچک در شهر ساری زندگی می کردند. علیرضا در دفتر معاملات املاکی پدرش کار می کرد و رضا بیشتر در خانه بود زیرا معمولا توسط افراد محله مورد تمسخر و فشار قرار می گرفت. خانواده ی آنها به شدت مخالف گرایش جنسی و ارتباط آنها با هم و به خصوص زندگی مشترکشان بودند.
در ششم خرداد 1389 نیروهای امنیتی به منزل رضا و علیرضا هجوم می آورند و آنها را به اتفاق چند نفر از میهمانشان دستگیر می کنند. همچنین کامپیوتر آنها به همراه چند مدارک شخصی دیگر با هدف یافتن شواهدی دال بر گرایش جنسی آنها مصادره می شود. میهمانان بعد از گذشت چند روز و با شهادت وجود رابطه ی عاشقانه بین رضا و علیرضا آزاد می شوند. همچنین اطلاعاتی از طریق میهمانان به دست آمده است که خانواده ی رضا یا علیرضا از شکایت داشته اند.
رضا و علیرضا به دادگاه انقلاب ساری واقع در بلوار ارتش منتقل می شوند و خبر تایید شده ای از حکم آنها تا به حال به دست نیامده است اما خبرها حاکی از صدور حکم اعدام آنها دارد.
همچنین در خردادماه 1389، حمید، چهل ساله و یکی از افراد سرشناس بازار ساری پس از تماس همسرش با پلیس، به دلیل ارتباط با یک پسر هفده ساله دستگیر می شود. حمید به تحمل 74 ضربه شلاق محکوم می شود و خبرهایی نیز از صدور حکم اعدام او نیز به دست رسیده است اما متاسفانه هیچ خبری از پسر هفده ساله در دسترس نیست.
امیرحسین، 23 ساله که دوستانش او را دوجنسگرا معرفی می کردند در اواسط خرداد ماه 1389 در حالی که با دوست دخترش شام می خورد توسط نیروهای بسیج دستگیر و به پایگاه مقاومت منتقل شد و متاسفانه در اثر ضرب و شتم زیاد در همان مکان جان باخت.
سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) با محکوم کردن دستگیری و شکنجه ی دگرباشان ایرانی توسط نیروهای امنیتی از دولت جمهوری اسلامی ایران می خواهد که به این گونه فشارهای اجتماعی-حقوقی و تجاوز به حقوق فردی افراد خاتمه دهد.
همچنین از سازمان های جهانی به ویژه عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر درخواست می شود که سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) را در انجام تحقیقات تکمیلی یاری کنند

Saturday, January 4, 2014

سرکوب درونی



گفته می شود که هدف غایی ونهایی هر سرکوب و خشونتی این است که به خود سانسوری و اعمال خشونت فرد بر خودش بینجامد. این گفته در مورد ما همجنسگرایان تا حدود زیادی صدق می کند.نفی وجود واقعی خویشتن و سرکوب احساس و گرایش خود، ازدواج با یک غیر همجنس، صحبت نکردن از همجنسگرایی و حقوق افراد هدف قانون گذاران است که فرهنگ توده های ناخودآگاه را هم پشتوانه خود قرار داده و همجنسگرایی را ممنوع و مجازات اعدام را برای عمل همجنسگرایی در قانون گنجانده اند. تا مبادا همجنسگرایان به سرشان بزنند که حق و حقوقی دارند، یا بخواهند از قوانین و اخلاقیات کهنه سرپیچی کنند.
وقتی ما همجنسگرایان با نفی خود، هر چه بیشتر از احساس خود متنفر می شویم و آرزو می کنیم که ای کاش چنین نبودیم و بعد تسلیم سنتها و قانون ناحق، شده و تن به ازدواج می دهیم آنوقت استدلال نادرست فرهنگ، حاکمیت و خانواده سرکوبگر به پیروزی نائل شده است.
ما همجنسگرایان ارزشها، دیدگاهها و قضاوتهای حاکمیت، جامعه و خانواده در باره همجنسگرایی و همجنسگرایان، تعریف از خوب و بد بودن، تعریف اخلاق و غیر اخلاق و.... را تا به آن درجه ای در خود درونی کرده که بطور ناخودآگاه به بخشی از اعمال و رفتار ما تبدیل شده و هوموفوبیا در درونمان خانه گرفته بدون آنکه از وجود آن با خبر باشیم. هوموفوبیای فعال اما ناپیدا در درون هر همجنسگرای ایرانی، انعکاسی است از پیروزی نیروی سرکوبگر فرهنگی/ حاکمیتی و خانوادگی بر اراده، عشق و احساس ما.
پیروزی نیروی مقابل بر عشق ما ( که اینهمه آن را داغ و آتشین تعریف می کنیم) دارای دو جنبه است، یک جنبه آن فشار طرف مقابل و جنبه دیگر بی اراده گی ما به مقاومت و دفاع از احساس و عشق خود و تسلیم شدن ما. اگر احساس و عشق و تمنیات و تمایلات ما آنچنان شدید است که ادعایش را داریم ( و درست هم هست و ما شکی در آن نداریم) پس چرا توان مقابله با فشارها را نداریم؟ آیا این عشق ما منبع نیرو وتوان ما نیست؟ چرا سر بزنگاهها همیشه آن را قربانی می کنیم و به نفی یا رد آن می نشینیم و به سرکوبگرانمان تمکین می کنیم؟
آیا ما میتوانیم با این گفته موافق باشیم که: هر همجنسگرایی که به سرکوب احساس و نفی عشق خود دست می زند خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه به سهم خود به استحکامی تحکمات حاکمیت و اخلاقیات کهنه یاری رسانده است؟
باید کار فرهنگی کرد؟ تا کی؟ مگر اگر من نوعی خودم را قبول کنم و به چهار نفر اطرافیانم ثابت کنم که احساس من عادی است و من نه بیمارم و نه روانی، خود یک کار فرهنگی نیست؟ جامعه و افراد خیلی چیزها را میتوانند بیاموزند اما تا زمانی که در روز روشن افراد همجنسگرا را در مقابل خود نبینند همچنان در توهم خواهند بود و تصور ی روشن از ما نخواهند داشت.
در جامعه ای که نویسندگان و شاعران آن هم اجازه داشتن کانون خاص خود را ندارند صحبت از دایر کردن تشکیلات ما همجنسگرایان شاید رؤیایی به نظر می رسد اما هیچ کار ناشدنی نیست.
همجنسگرایی که برای توجیه احساسات خود به روانشناس و روانپزشک مراجعه می کند اولین قدم در راه شکست را برداشته است چرا که در جامعه ما متاسفانه روانشناسانی که در باره همجنسگرایی اطلاعات کامل دارند، بخواهند به فرد اعتماد به نفس داده و خانواده طرف را به پذیرش فرزند خود دعوت کنند، تقریبآ نایاب هستند یا حداقل در سراسر کشور پیدا نمی شوند. و این احتمال جدی است که روانشناس از ما بخواهد که " همجنسگرایی خود را درمان" !!! کنیم. آیا هیچ به فکرمان رسیده که از جنین روانشناسانی بخواهیم که بجای
" درمان" ما بهتر است به دلائل و علل فشار و سرکوب و ترس جامعه و قانون از همجنسگرایان بپردازد و وظیفه روشنگری اجتماعی خود را فراموش نکند و گرنه هر تحصیل کرده ای لزومآ روشنفکر و مهمتر از آن روشنگر اجتماعی نمی تواند باشد.
یکی از دلائل عمده ای که باعث می شود خود ما همجنسگرایان با کنار آمدن و پذیرش گرایش جنسی خود مشکل داریم این است که از همان دوران کودکی و سالها قبل از اینکه حتی متوجه شویم که خود همجنسگرا هستیم، از یک طرف در خانواده، مدرسه و جامعه یاد می گیریم که " لواط" ( بخوان همجنسگرایی) کار زشتی است، بد است، غیر اخلاقی است، فرد باید ازدواج کند و.... و ازهمجنسگرایان با صفتهای زشت، رکیک وتحقیر آمیز یاد می کنند و از طرف دیگر هیچگونه حرف مثبت و یا بی طرفانه ای در باره این پدیده
نه درخانواده و نه در محیط های دیگر بگوشمان نمی رسد، الگویی مثلآ یک مجری تلویزیون، یک خواننده، یا هنرمند یا وزیر هم نداریم.
بسیاری از ما همجنسگرایان، خود را با "صفتهای" دگرجنسگرایان مزین کرده ایم، جامعه هم این را می خواهد و اگر کسی بگوید من گی یا لزبین هستم اطرافیان باور نمی کنند و گفته طرف را حمل بر شوخی تلقی می کنند . این واکنش از نظر روانشناسی را میتوان همان نفی و انکار عمومی دانست. " نه گی ها اواخواهر هستند و تو اینطوری نیستی پس نمیتوانی گی باشی." بعد خودمان هم به شک می افتیم یا فکر می کنیم فرصتی پیش آمده و چه خوب که هی خود را از این ببعد کتمان کنیم و احساس خود را به رازی درونی تبدیل سازیم و حرفش را هم در نیاوریم. پس هر چه بیشتر به تقلید رفتار و گفتار و اخلاقیات دگرجنسگرایان رو می آوریم
و چه بسا که در جمع دوستان و همکاران و... بیشتر از همه، خود، همجنسگرایان را به ریشخند و تمسخر بگیریم و برایشان جوک و لطیفه بسازیم. در چنین فضایی که فرد همجنسگرا در اطراف خود ایجاد می کند نمیتوان از دوستی دراز مدت با همجنسگرایان، در محفل آنها بودن، درد و رنج و مشکلات آنها را درک کردن و...حرفی زد. این فرد تا حد امکان از این چیزها می گریزد، به مطالعه در باره گرایش جنسی خود علاقه ای نشان نمی دهد، خواندن مجلات و سایتهای همجنسگرایان را بی ارزش و صرف بیهوده وقت می داند و اینکارها حتی ممکن است او را عصبی و خشمگین کند. می دانید چرا؟ چون درونآ از روبرو شدن با خویشتن خویش وحشت دارد. او وقتی در برابر یک همجنسگرا می نشیند برایش مثل این است که خود را در آئینه نگاه کند و از این می ترسد. او قبل از اینکه از بقیه همجنسگراها بگریزد از خود فراری است. او نمی خواهد با هویت و احساس لگدمال شده درون خود رو در رو شود. از آنها شرم دارد و می ترسد مبادا مراوده با همجنسگرایان باعث اصطکاک و پاره شدن پوسته دروغینی (که او را دگرجنسگرا نشان می دهد) گردد که او بدور خود تنیده. او خود را فراموش کرده، درون خود را زندانی کرده و نمی خواهد که ملاقات و رفت و آمد با یک همجنسگرا او را به یاد زندانی درون خودش بیاندازد.
اما اگر احساس و تمایل جنسی اش از درون به او فشار می آورد چه باک؟ آخر شب با ماشین درخیابانهای اطراف پارکی دور می زند یا کنار رودی پرسه می زند و "طعمه اش" را پیدا می کند و از این طریق خود را از شر هورمونهای سرکش درون خلاص می کند تا دفعه بعد. البته این رفتار خالی از " شرم" و "حیا" نیست، برق آسا و لحظه ای است و نه نامی داده می شود و نه نشانی. فکر می کنید چنین فردی تا چه اندازه خودشناس است؟ البته خالصانه و صمیمانه بکویم که
هدف محکوم کردن و یا زشت دانستن این رفتار نیست هدف نشان دادن وضعیت ما در جامعه امروزی است و ارزیابی اینکه خود ما تا چه اندازه در این سرنوشت غم انگیزی که بدان گرفتار آمده ایم سهیم هستیم.
ما با این تربیت شده ایم که از "لواط کاران" بدمان بیاید، یاد گرفته ایم که اینها بچه ها را اغفال می کنند؛ حال چگونه بعد از چنین تربیتی فرد باید بتواند " لواط کار بودن" (بخوان همجنسگرا بودن) خود را قبول کند؟ فرد در درون ناخودآگاه خود می اندیشد مبادا تسلیم این حس شوم که به صفتهای زشت و ناپسند مزین گردم و بعد همه از من گریزان شوند. بله کار خیلی سختی است اما ناشدنی نیست، بشرطی که بخواهیم و تعداد هر چه بیشتری از ماها خودی نشان دهیم و با اینکار خود به جامعه، اطرافیان و خانواده خود کمک کنیم که برداشتهای نادرست و پیشداوریهای خود در باره همجنسگرایی و همجنسگرایان را عوض کنند.
بعضی از ما همجنسگرایان از اینکه یک یا چند دوست غیر همجنسگرا داریم قلبآ احساس رضایت می کنیم و از اینکه مبادا دوست / دوستان غیر گی و لزبین ما متوجه احساس ما شوند واهمه داریم چون می ترسیم که مبادا از ما فاصله بگیرند. این وضعیت مثل این می ماند که مثلآ یک ایرانی با یک خارجی ضد ایرانی دوست باشد و ایرانی بودن خود را مخفی کند که مبادا دوست خارجی اش از او برنجد یا دوستی اش را با او قطع کند. در این حالت حفظ و ادامه دوستی با طرف به قیمت نفی و سرکوب هویت ملی فرد می شود. حفظ دوستی و تلاش به ادامه آن به هر شکلی با کسی که احساس و گرایش همجنسگرایانه ما را نمی تواند قبول کند هم به قیمت نفی و سرکوب احساس و هویت جنسی خود ما منجر می شود و تهدیدی است بر علیه سلامت روح و روان ما. پس ما همجنسگریان بهتر است که اینگونه دوستی های خود را مورد بازبینی قرار دهیم و یادمان باشد که مشکل از کم دانشی، عدم آشنایی با قواعد دمکراسی و حقوق بشر و تنگ نظری طرف است نه خود ما. چرا ما به تعریف و صحبتهای طرف مقابل در مورد احساس خودش نسبت به جنس مخالف و... مرتب گوش دهیم و هی تصدیق کنیم اما نتوانیم احساس ، دیدگاه و خواسته قلبی خودمان را صادقانه با او مطرح کنیم؟ دوستی ها از هم می باشد؟ چه باک/ اینهمه همجنسگرا در کشور هستند، چرا با آنها دوست نشویم که هم زبان اشان را می فهمیم و هم خود را آنطور که هستیم نشان می دهیم. یک مسئله دیگر اینکه آیا طرف ما واقعآ ضد همجنسگراها است؟ یا برداشت ما این است؟ آیا حرکات و یا گفتار ما باعث نشده که طرف ما را مثل خودش بداند؟ تا چه اندازه به دوست خود کمک کرده ایم که ما و احساس ما را بشناسد؟
همجنسگرایانی هستند که هر چند گرایش جنسی خود را قبول کرده و با آن کنار آمده اند اما در شرایط مختلفی که قرار می گیرند باز به عللی احساس خود را مخفی می کنند و یا گی/لزبین بودن خود را می پوشانند و حتی از این هم فراتر رفته و در جمعهای مختلف رفتار، حرکات و ارزشهای هموفوبیایی دیگران در باره همجنسگرایی را تقلید می کنند. این دسته از همجنسگرایان بر این باورند که زندگی و احساس شخصی خود را بر اساس واقعیتها تنظیم کرده و نمی خواهند برای خود مشکلی درست کنند.خودسانسوری این دوستان از یک طرف جمع حاظر را از آشنایی و دیدن یک همجنسگرا در عالم واقع محروم می کند.( برخورد در عالم واقع با یک همجنسگرا تاثیر بسیار زیادی در اصلاح دید افراد نسبت به همجنسگرایان دارد) و از طرف دیگر چنین برخوردی به ادامه توهم افراد جمع در باره خود او کمک می کند که بله طرف هم مثل خود ما (غیر همجنسگرا) است و این امر علنی شدن او در آینده را سخت تر می کند چرا که موانع ذهنی دوستان و اطرافیان خود را غلیظ تر کرده است.
آن روانشناس و روانپزشک همجنسگرایی که به زعم خودش دارای موقعیت اجتماعی خوبی است و گرایش خود را پنهان و تنها به این بسنده می کند که در باره " مشکل همجنسگرایی در جامعه" صحبت کند و یا مطلبی بنویسد و یا آن تحصیل کرده و دانشگاهی که در موضوع " این افراد" و یا " این انسانها" ( همجنسگرایان)، مطلب می نویسد، علیرغم اینکه مطلب و یا صحبتهایش در جای خود ارزش دارند اما نمی توان انکار کرد که خود این دوستان هم خود سانسور و خود سرکوب زده هستند و شاید ندانند که بقول معروف دشمن ( ترس) در درون خود آنهاست و اگر از همجنسگرایی خود حرف بزنند و بکمک زبان و دانش خود به درک جامه کمک کنند آنوقت تآثیر ( بقول معروف صدا و تصویر) دو صد چندان خواهد شد.
حفظ " موقعیت اجتماعی" به هر قیمتی برای ما همجنسگرایان ایران تا بحال خیلی گران تمام شده است و باید ذهنیت گذشته مبنی بر انطباق با شرایط بهر قیمتی را کنار بگذاریم.
گفته می شود که درآمریکا بطور متوسط روزانه ده هزار نفر از همجنسگرایان آن کشور بشکلی در مورد حقوق اجتماعی/مدنی همجنسگرایان بنوعی فعالیت می کنند ( از چاپ مجلات و نوشتن در وب سایتها گرفته تا لوبی گری، ارائه خدمات مشاوره به دیگر همجنسگرایان، حرکات اعتراضی و...)، حالا تلاش و فعالیتهای همجنسگرایان در کشور خودمان را با آن مقایسه کنیم.
زبان و کابرد روزانه آن نقش مهمی در خود سانسوری و خود سرکوبی ایفا می کند؛ قضاوتهای خود ما در باره دیگر همجنسگرایان، شکل لباس پوشیدن آنها، به پارک رفتن آنها، رفتار و حرکات آنها، سکس زیاد آنها ( که چیزی نیست جزء تبلور آموزشهای سنتی/ مذهبی در زشت و نکوهیده بودن روابط جنسی) و... بوی شماتت، تحقیر، سرزنش و بدگویی از گفتار و حرکات و برخوردهای اخلاقی ما با دیگر همگرایشانمان انکار ناشدنی است.
بعضی از همجنسگرایان آنچنان در " غیر طبیعی" بودن خود غرق شد اند که اصلآ به ذهنشان هم نمی رسد که دنیای دیگری را برای خود تصور کنند و " غیر طبیعی بودن" را مورد سئوال قرار دهند. هیچ فکر کرده ایم که منطق غیر همجنسگرایان مخالف ما چقدر خالی از برهان و منطق است؟ پس چرا توان مقابله با استدلالها و تصورات بی منطقی و غیر علمی و کهنه دیگران در باره خودمان را نداریم؟
حرفها زیاد است اما بهتر است از بقیه گذشت تا خود دوستان به آنها فکر کنند. هدف این نوشته انتقاد از کسی نیست، هدف دلسرد کردن کسی هم نیست.جانعه ما عوض شده، این چامعه نه تنها با جامعه ده سال پیش که حتی با جامعه پنج سال پیش هم فرق دارد. ذهن بسیاری از مردم در باره مسائل جنسی و همجنسگرایی دچار تحول مثبت شده است اما نمی توان توقع داشت که جامعه یک شبه فرهنگ خود را عوض کند. هدف این نوشته کمک به خود و دوستان است که خویشتن خویش، اهداف، مشکلات پیش راه، رفتار و حرکات و برخوردهای شخصی خود و... را بهتر بشناسیم و با اصلاح آنها بتوانیم هدفمندتر و با اراده بیشتری در راه آزادی و کسب حقوق خود تلاش کنیم.